لب بام خطرناکترین لبهاست.
تیر تابستان تنم را سوزاند
عزراییل دست بگیر دارد.
دروازه بان هر قدر هم عاشق طبیعت باشد گل را دوست ندارد.
خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند.
به من که برخورد شکستم
بوی کل معتاد را خمار کرد.
ماهیها اطراف سفره ماهی می نشینند.
سفره دل فقیر پر است
روح به قصد دیده شدن با جسم می گردد.